پسر گلم امروز با مامان فاطی رفتیم دکتر .مطب دکتر خیلی شلوغ بود حدود یک ساعت معطل شدیم.از ماه پیش یک کیلو وزن اضافه کردم راستی امروز صدای قلبت رو هم شنیدم عسلم خیلی آرامش بخش بود برام عزیزم.همه چیز نرمال بود.بابایی هم خیلی نگرانمون بود چند بار از سر کارش تماس گرفت ببینه ما حالمون خوبه.عسلم من وبابا خیلی دوست داریم بی صبرانه منتظر به دنیا اومدنت هستیم گلم تا روی ماهت رو غرق بوسه کنیم خوشگلم.
آزمایش خون
پسر نازم ما دیشب خونه مامانی فاطی خوابیدیم تا امروز من ومامانی فاطی بریم آزمایش. صبح بعد از این که بابایی رفت سر کار ماهم ساعت 8.30رفتیم آزمایشگاه من باید ناشتا می بودم کلی نگرانت بودم گل پسر بعد از آزمایش با مامانی فاطی کمی خرید کردیم وبرگشتیم خونه دوست دارم عسلم از این که تو دلم وول میزنی خیلی خوشم میاد عزیزم.
خاطره
عزیز مامان امروز من وخاله ها خونه بابا جون ومامان جون بودیم وسیله هایی رو که برات خریدیم به خاله مهداد نشون دادیم کلی ذوق کرد راستی عزیزم مامان جون یک دست سر همی زیبا برات بافتن که خیلی قشنگه مامانی فاطی هم کلی تا حالا برات لباس خریدن عمه عفت وخاله صدیقه ومهناز خانم هم بهت لباس وجوراب هدیه دادن خوشگل من هنوز که نیومدی کلی هدیه گرفتی.عشق من دوست دارم بی صبرانه منتظر دیدنتم.
اولین خرید
مامان مهسا و خاله مهزاد دیروز رفتند بازار و برای شما آقا کوچولوی نازنین یک سری وسایل اولیه را خریدند. شیشه و قاشق و ... البته من ندیدم هنوز خاله جون. قربون شما برم من دلم دیگه طاقت نداره، لحظه شماری میکنم. پنج ماهت تموم شده و رفتی وارد شش، الهی که سالم و سلامت به دنیا بیای. هزار تا دوستت دارم.