محمد معین

محمد معین جان تا این لحظه 10 سال و 2 ماه و 1 روز سن دارد

خاطره

مامانی 10 مهر بعداز ظهر که بابایی از کلاس اومد با هم رفتیم پاساج فردوسی اونجا لوازم نوزاد داره من وبابایی کلی ذوق کردیم بدون که به فکرت هستیم عزیزم دوست داریم.


تاریخ : 12 مهر 1392 - 17:48 | توسط : مامان مهسا | بازدید : 616 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

حرف این روزها

عزیز خاله این روزها من و مامانت که همدیگه رو می‌بینیم، حرف‌مون اینه که چی برات بخریم و چه کار کنیم، البته چون هنوز معلوم نیست که تو جیگر من دختری یا پسر نمی‌تونیم برات چیزی بخریم.مامان و بابات یه سرهمی خوشگل برات خریده بودند که همه‌مان کلی ذوق کردیم.

الهی من بخورمت به مامانت گفتم که من می‌چلونمت و کسی هم حق نداره به من چیزی بگه آخه تو جیر می‌خوای منو خاله کنی و من خیلی خوشحالم.

دیروز خونۀ مامان‌جون بودیم، حال مادربرزگ بابات بد بود و بابات رفته بود خونۀ ایشون. من و زندایی ناهیدت و مامانت کلی حرف زدیم و خندیدیم. دوست دارم زودتر ببینمت، اگر چه هنوز خیلی مونده. دوستت دارم عزیزم.

 


تاریخ : 07 مهر 1392 - 02:48 | توسط : مهداد | بازدید : 767 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

3 شهریور


تاریخ : 05 مهر 1392 - 19:24 | توسط : مامان مهسا | بازدید : 633 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

اولین نارنگی نوبرانه

مامانی امروز 31 شهریوره تابستون تموم میشه واول پاییزه من امروز اولین نارنگی پاییزی رو نوبر کردم . امروز بابایی میگفت شکمم کمی بزرگ شده شما الان باید 17 سانتیمتر طول و180 گرم وزنت باشه من وبابا دوست داریم عزیزم.

 


 


تاریخ : 01 مهر 1392 - 01:04 | توسط : مامان مهسا | بازدید : 854 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

اولین سرما خوردگی

عزیزمامان امروز 29شهریور من برای اولین بار سرما خوردم بابایی برای من وشما خیلی نگرانه من اومدم خونه مامان جون حالم بهتر شده فقط کمی نگرانتم  دوست دارم عشق من


تاریخ : 30 شهریور 1392 - 21:21 | توسط : مامان مهسا | بازدید : 648 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

انتخاب اسم

عزیز دلم با اینکه هنوز مشخص نشده که شما دختری یا پسر. مامن و بابات دنبال اسم هستند. با مامانت رفتیم توی سایت های مختلف و کلی دنبال اسم بودیم. منم شیرین کاریم گل کرده بود و هی اسم ها رو با لهجه های مختلف صدا می زدم و کلی با مامانت خندیدم. تو هم که عزیز دلم حتما صدای منو می شنیدی ولی خوشحالم که به دنیا بیای یادت نیست و گرنه با خودت فکر می کنی عجب خاله ای داری.

خلاصه دور از چشم بابات کلی با مامانت سر اسم های مختلف خندیدیم.


تاریخ : 23 شهریور 1392 - 00:25 | توسط : مهداد | بازدید : 709 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

اولین سونوگرافی

خاله جون مامانت برای اولین بار رفت سونوگرافی. قربون دو تایی تون بشم. گفته که تو عزیز دلم خوبی و همه چیز هم عالی هست. هنوز هم مشخص نشده دختری یا پسری. تاریخش هم 12/6/92 بود.الهی که سالم باشی و خوب رشد کنی. دوستت دارم عزیزم.


تاریخ : 22 شهریور 1392 - 23:58 | توسط : مهداد | بازدید : 659 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

تولد مامان مهسا

عزیزم امسال اولین سال تولدم هست که با بقیه سالها فرق میکنه چون خدای مهربون تو رو درون وجود من قرار داده امسال بابایی وخاله ها با مامان جون من رو سورپرایز کردن و واسم تولد گرفتن همه خونه مامان جون جمع بودیم خیلی خوش گذشت دوست داریم من وبابایی


تاریخ : 07 شهریور 1392 - 05:03 | توسط : مامان مهسا | بازدید : 624 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

اولین جلسه دکتر

خاله جونی مامانت 14 مرداد برای اولین بار رفت به دکتر متخصص‌اش که خانم دکتر علوی هست. دکتر گفته که همه چیز خوب است و برای شهریور به مامانت وقت سونوگرافی داده .

خوشبختانه مامانت حالت تهوع نداره و می‌تونه خوب چیزی بخوره به قول خودش تو همین دو ماه 3 کیلو اضافه وزن داشته.rose

دیروز صبح مامانت با بابات رفتند دکتر، عصر با هم رفتیم وکیل آباد من با شهرزاد و شهریار و مامان و بابا یونست.

البته تو هم که بودی خاله خیلی خوش گذشت.


تاریخ : 15 مرداد 1392 - 19:19 | توسط : مهداد | بازدید : 630 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر